- وفا کردن
- توختن، بجا آوردن وعده و عهد و اجرای شرایط دوستی و محبت: (وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریق ما کافری است رنجیدن) (حافظ)، کفایت کردن بسنده بودن: (و نیز تواند بود که یک نفس به انشا بیتی تمام وفا نکند)
معنی وفا کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آزاراندن دل خستن آزردن آزاردن ظلم کردن ستم کردن
آشتی و صلح کردن
شادی و خوشی کردن، صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن، برای مثال بیار باده و آماده ساز مجلس عیش / که شیخ صومعه با نفس خود صفا کرده ست (عرفی - ۲۱۹)
پشت کردن بچیزی اعراض کردن از چیزی: بجاه و حشمت دنیا چرا قفا نکند کسی که همچو نظیری مسلمی دارد ک
مطابق کردن سازگارکردن
در گذشتن جان سپردن مردن مردن وفت کردن در گذشتن
مردن، وفات یافتن
باز کردن، گشودن، حل کردن
گشودن، باز کردن
از بر کردن
کندن، فروکندن
اکمال
سر باز زدن امتناع کردن سرباز زدن ابا داشتن ابا آوردن
گزاردن پس دادن باز پرداختن توختن
عمارت کردن ساختمان کردن
خواندن دعوت طلبیدن
درخواست کردن از درگاه خداوند متعال
نیکانیدن چیزی را زیر خاک کردن، بخاک سپردن مرده بگور کردن میت، پنهان کردن
پس زدن، پس راندن، پس دادن ریستن، وازدن راندن پس زدن:) دشمن را دفع کرد، (دور کردن، مخالفت کردن منع کردن (دفع)، بیرون کردن (فضولات) :) هر چه خورده بود دفع کرد (، موجب دفع برطرف کننده:) ای باد از آن باده نسیمی بمن آور کان بوی شفا بخش بود دفع خمارم (حافظ)
دفع شر نمودن
به جای آوردن، گزاردن
گوراندن، خاکسپاری
پدافندیدن
زدودن
قیمت کردن
شفا دادن، مداوا کردن، بهبود بخشیدن
خاطر جمع کردن، شادمان و خوشدل کردن
بلند کردن بالا بردن، ترقی دادن، برطرف کردن زایل کردن
نجات دادن خلاص گشتن (از قید و بند)، ول کردن آزاد گذاشتن
صیقل و جلا دادن
زوج قرار دادن، چیزی را با چیزی دیگر برابر کردن، جفتگیری کردن بارور کردن چارپایان ماده را بوسیله چارپایان نر لقاح
منفصل کردن سوا کردن، دور کردن، تمیز دادن
پاداش نیک یا بد دادن